انتظارفرج

mothers day pc متن های آماده برای درج در کارت پستال روز مادر و ولادت حضرت زهرا‌

 

 متون بسیار زیبا برای درج در کارت پستال ، حکایت ، مطلب زیبا برای زیارت قبور مادران سفر کرده ، سخنان حضرت محمد(ص) درباره مادر و مثل های دیگر کشور ها در مورد مادر ، و یک شعر زیبا در مورد مادر برای شما آماده کردیم ، امیدواریم لذت ببرید

 

حکایت سپیده
مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد.



ادامه مطلب ...


جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:12 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

يا زهرا

... آن روزها كه مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملك خوب و پاك و صمیمی، این امین رازهای من و پیام‌های خداوند، پیام آورد كه معبود، چهل شبانه روز تو را می‌خواند، یك خلوت مدام چهل روزه از تو می‌طلبد... و من كه جان می‌سپردم به پیام‌های الهی و آتش اشتیاقم زبانه می‌كشید بادم خداوندی، انگار خدا با همه بزرگی‌اش از آن من شده باشد، بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم.

آری، جز خدا و جبرئیل و شوی تو كسی چه می‌دانست حرا یعنی چه؟ كسی چه می‌داند خلوت با خدا یعنی چه؟ اما... اما كسی بود در این دنیا كه بسیار دوستش می‌داشتم- خدا همیشه دوستش بدارد- دل نازكش را نمی‌توانستم نگران و آزرده ی خویش ببینم.

افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرف‌های غروب جبرئیل، آن ملك نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و كنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت كه افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه كرده است.

همان كه در وقت بی پناهی پناهم شد و در وقت تنگدستی، گشایشم و در سرمای سوزنده ی تكذیب دشمنان، تن پوش تصدیقم؛ مادرت خدیجه.

خدا هم نمی‌خواست او را در دل نگران و مشوش ببیند.

در آن پیام شیرین، در آن دعوت زلال، آمده بود كه این چهل روز مفارقت از خدیجه را برایش پیغام كنم. و كردم، عمار، آن صحابی وفادار را گسیل كردم:

"جان من! خدیجه! دوری‌ام از تو، نه بواسطه ی كراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو را دوست دارد و من نیز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائكه خویش می‌كشد، به تو مباهات می‌كند و... من نیز.

این دیدار چهل روزه ی من با آفریدگار و... ضمنا فراق تو، هم فرمان اوست. این چهل شبانه روز را تاب بیاور، آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روی هیچكس نگشای."

من چهل افطار در خانه ی فاطمه بنت اسد می‌گشایم تا وعده ی الهی سرآید و دیدار تازه گردد.« پیام كه به مادرت خدیجه رسید، اشك در چشمهایش حلقه زد و آن حلقه بر در چشمها ماند تا من در شام چهلم، حلقه از دربرداشتم و وقتی صدای دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد كه:

- كیست كوبنده ی دری كه جز محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شایسته كوفتن آن نیست؟ گفتم:

-محمدم.

دخترم! شادی و شعفی كه از این دیدار در دل مادرت پدید آمد، در چشمایش درخششی آشكار می‌گرفت. افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرف‌های غروب جبرئیل، آن ملك نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و كنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت كه افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه كرده است.

در پی او میكائیل و اسرافیل هم آمدند- خدا ارج و قربشان را افزون كند- جبرئیل با ظرفی كه از بهشت آورده بود، آب بر دست هایم می‌ریخت، میكائیل شستشویشان می‌داد و اسرافیل با حوله لطیفی كه از بهشت همراهش كرده بودند، اب از دستهایم می‌سترد.

ببین دخترم! جان پدرت به فدایت كه همه ی مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تكوین می‌یافت.

این را هم بازبگویم كه تو اولین كسی هستی كه به بهشت وارد می‌شوی. تویی كه بهشت را برای بهشتیان افتتاح می‌كنی...

یك بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را می‌بویی؟ چرا اینقدر فاطمه را می‌بوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره می‌گیری؟ گفتم: » خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه كوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت می‌شنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضای من در گروی رضای فاطمه است، رضای خدا در گروی رضای فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضای فاطمه بهشت خدا.« فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر می‌خواهم كه تو دختر منی، تو سیده ی زنان عالمیانی، تو برترین زن عالمی، خدا تو را چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق می‌ورزد.

این را من از خودم نمی‌گویم، كدام حرف را من از جانب خودم گفته ام؟ آن شب كه به معراج رفته بودم، دیدم كه بر در بهشت به زیباترین خط نوشته است:

یك بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را می‌بویی؟ چرا اینقدر فاطمه را می‌بوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره می‌گیری؟ گفتم: » خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه كوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت می‌شنوم، فاطمه عین بهشت است.

خدایی جز خدای بی همتا نیست، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) پیامبر خداست. علی مشعوق خداست، فاطمه، حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند و لعنت خدا بر آنان كه كینه ورز این عزیزان خدا باشند. ..

آن روز كه من در خیمه‌ای نشسته بودم و بر كمانی عربی تكیه كرده بودم یادت هست؟ تو و شوی گرامی‌ات علی و دو نور چشمم حسن و حسین نشسته بودیم و من برای چندمین بار اعلام كردم كه:

ای مسلمانان بدانید: هر كسی كه با اینان- یعنی با شما- در صلح و صفا باشد من با او در صلح و صفایم و هر كس با اینان- یعنی با شما- به جنگ برخیزد، من با او در ستیزم، من كسی را دوست دارم كه این عزیزان را دوست بدارد و دوست نمی‌دارند این عزیزان را مگر پاك طینتان و دشمن نمی‌دارند این عزیزان را مگر آلودگان و تردامنان"

 

برگرفته از:

شجاعی، سید مهدی، كشتی پهلو گرفته

 



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:7 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

يا زهرا

از حضرت امام على علیه السلام نقل شده است كه فرمود:

فاطمه زهرا عزیزترین عزیزان رسول خدا صلى الله علیه و آله در خانه من بود، این بانو آن قدر با آسیاب آرد كرد تا دست هایش پینه بست و آن قدر از چاه آب كشید كه اثر آن بر سینه اش باقى مانده بود و به اندازه اى خانه را روبید تا این كه لباسهایش غبارآلود شد. و آن قدر زیر دیگ آتش برافروخت تا لباسش كثیف و گردآلود گردید و به همین علت به سختى و زحمت افتاد، روزى شنیدیم غلام چندى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند به فاطمه گفتم : وقتى خدمت پدر خود رفتى از وى خادمى را بخواه تا در كارها مددكار باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوى .

پس فاطمه زهرا خدمت رسول خدا رفت ، ملاحظه كرد كه گروهى با ایشان مشغول بحث و گفتگو هستند، لذا بدون این كه با پدر سخنى بگوید به خاطر شرم و حیا بازگشت . على علیه السلام فرمود: چون رسول خدا مى دانست كه فاطمه زهرا علیها السلام براى حاجت نیازى مراجعه كرده است ، لذا خود به منزل ما آمد، حضرت فرمود: فاطمه جان ! براى چه منظورى به سوى من آمدى و دو مرتبه سوال فرمود و فاطمه ساكت بود، على علیه السلام مى گوید: عرض كردم : اى رسول خدا من علت را براى شما ذكر مى نمایم . فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده كه دستش پینه بسته و آن قدر آب كشیده كه بر سینه اش اثر آن باقى مانده و آن قدر خانه را جاروب كرده كه لباسش خاك آلود شده و آن قدر آتش در زیر دیگ افروخته كه پیراهن او كثیف شده و بوى دود گرفته . شنیدیم كه غلامان و خادمان چندى را خدمت شما آوردند، به وى گفتم : به سراغ پدر خود رفته از ایشان خدمتكارى بخواه تا تو را مساعدت نماید.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: شما را از مطلبى آگاه كنم كه بهتر است براى شما از خادمى كه سوال كردید، وقتى از خواب برخاستید (در بعضى روایات است وقتى به رختخواب رفتید) سى و چهار بار الله اكبر و سى و سه بار سبحان الله و سى و سه بار الحمدلله بگویید آن بتهر است براى شما از خادم كه خدمت شما را بكند.*

 


*ذخائر العقبى، ص 50.

 

منبع:

نماز و عبادت فاطمه زهرا سلام الله علیها، عباس عزیزى



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:3 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

يا زهرا

مدت‌ها بود كه زنان عرب از خدیجه همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطر ازدواج با آن حضرت، فاصله گرفته بودند.

هاله‌ای از غم و اندوه او را گرفته بود و در خانه هیچ مونسی نداشت تا در نبود پیامبر صلی الله علیه و آله با او انس بگیرد كه ناگه سكوت مطلق شكسته شده و جنین با مادر خود سخن گفته و دلداریش می‌دهد. این بماند كه در این مدت با مادر خود چه می‌گفت و چه می‌شنید زیرا تاریخ به درستی از این گفتگوهای اسرارآمیز پرده بر نداشته چرا كه مادر مؤ منان آن را در هاله‌ای از ابهام گذارد. راستی این جنین كیست و حقیقت او چیست كه ماهها با مادر سخن می‌گوید و او آنها را از پیامبر صلی الله علیه و آله كتمان می‌كند.

نوشته‌اند روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وارد خانه شد شنید كه خدیجه با كسی سخن می‌گوید! از روی تعجب پرسید: ای خدیجه! با كه سخن می‌گویی؟!

گفت: با این جنین كه در شكم دارم، اوست كه با من سخن می‌گوید و مایه انس من شده است .

پیامبر فرمود: ای خدیجه بدان این جبرئیل است كه به من می‌گوید: این جنین دختر است و خداوند نسل مرا از او قرار داده و از نسلش امامانی به عنوان جانشین من معین خواهد كرد.(1)

آری؛ جهان در انتظار مقدم عالی‌ترین نمونه زن بود كه تاكنون به خود ندیده بود، كه با میلادش برای زنان عالم هستی، الگو و اسوه قرار گیرد.

و اینك ... نزدیك زایمان خدیجه شده،از زنان عرب درخواست كمك كرد، اما آنها از روی كینه و دشمنی كه با وی داشتند پاسخ منفی دادند و از هر گونه كمك امتناع ورزیدند.

او در این فكر بود كه چه كند و چه كسی در این مشكل به كمكش ‍ می‌شتابد... ناگهان حضور چهار زن بلند بالای سیاه چهره را كه گویا از زنان بنی هاشم بوده باشند، در خانه احساس نمود.

خدیجه از دیدن آنها لرزه بر اندامش افتاد چرا كه تا كنون آنها را ندیده بود...یكی از آنها گفت: ای خدیجه! غم مخور؛ چرا كه ما فرستادگان پروردگار تو می‌باشیم ما خواهران تو هستیم . من ساره و این آسیه دختر مزاحم و آن مریم و آن یكی كلثم خواهر موسی بن عمران است . خدای ما را فرستاد تا در امر زایمان تو را یاری نماییم .

پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) فرمود: ای خدیجه بدان این جبرئیل است كه به من می‌گوید: این جنین دختر است و خداوند نسل مرا از او قرار داده و از نسلش امامانی به عنوان جانشین من معین خواهد كرد

این چهار زن در طرف راست و چپ و پیش رو و پشت سر خدیجه قرار گرفتند، لحظاتی چند این مولود با سعادت قدم به عرصه گیتی نهاد...آن مولود فاطمه بود... او بدنیا آمد تا زمین را نورانی كند، پس از آن كه آسمانها را از نور خود منور ساخته بود.از این روی به هنگام ولادت فاطمه نوری از وجودش پدیدار شد كه تمام خانه‌های مكه را در هاله‌ای از نور فرو برد و در شرق و غرب عالم هستی جایی نبود كه نور فاطمه در آن جا نتابیده باشد.

فاطمه علیهاالسلام را با كوثر شستشو داده و در دو پارچه سفید پیچیده و از او خواستند تا سخن گوید.

فاطمه به اراده پروردگار، لب به سخن گشوده و رسالت و پیامبری محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و ولایت علی علیه السلام و امامت یازده فرزندش را گواهی داد.(2)

مورخان سال روز میلاد با سعادت فاطمه را بیستم ماه جمادی امثالی سال پنجم بعثت نگاشته اند.

مرحوم مفید درباره این روز مبارك می‌نویسد:

روز بیستم ماه جمادی الاخر روزی است كه فاطمه زهرا علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله متولد گردید و آن روزی است كه همه ساله شادی و سرور مؤ منین تجدید می‌شود، از این روی مستحب است كه در روز میلاد فاطمه علیهاالسلام كارهای نیك انجام پذیرد و صدقه به فقرأ و مساكین داده شود.(3)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- الخرایج و الجرایج ، ج 2، ص 524.

2- همان

3-مسار الشیعه ، ص 31

 

منبع:

فاطمه علیها سلام الگوى حیات زیبا

محمد جواد مروجى طبسى



شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:59 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

 

این‏جا مزار فاطمه ، ام البنین است

 یا مادری غم ‏دیده مدفون زمین است


این‏جا نهاده سر به خاک غربت و غم

مظلومه‏ای کز مرگ گل‏هایش غمین است

 

 

 

 

کسی که همسریِ با علی بُود فخرش

ولیک غم زده بر هستی‏ اش زبانه، منم

کسی که سیده ام‏ البنین بود نامش

ولیک مانده از این نام بی‏نشانه منم

 

 

 

 

السلام ای مظهر صبر و وفا

السلام ای زوجه شیر خدا

خوانده‏ ای خود را کنیز فاطمه

داده ‏ای درس محبت بر همه

 

 

در دامنش پرورده سرداری چو عباس

آری چنین زن، مادری شیرآفرین است

شد جان او آزرده از رنج زمانه

بر سینه‏ اش چون لاله داغی آتشین است

 

 

 

شدم غریب پس از عون و جعفر و عباس

کسی که بار غریبی کشد به شانه منم

کسی که چار پسر بوده حاصل عمرش

که از شهادتشان خورده تازیانه منم

غریب دشتِ بلا را، دریغ مادر نیست

کسی که گریه بر او کرده مادرانه، منم



شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:56 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر




مقدمهسیزدهم جمادی الثانی، یادآور روزی غم انگیز است؛ روزی که در آن مادری فداکار و بانویی با عظمت از تبار دلاوران، به سوی معبود پر کشید. ام البنین، مادر پسرانِ علی علیه السلام ، بعد از عمری تلاش، شکیبایی و استقامتْ با اهدای چهار فرزند رشید به پیش گاه مولایش، حسین بن علی علیه السلام ، با دلی مالامال از محبت و عشق، راهی دیار دوست شد و در بقیع، آرام گاهِ خوبان، در جوار دیگر فرزند زهرا علیهاالسلام برای همیشه رحل اقامت افکند.
نام و مشخصات

نامش فاطمه و کنیه اش امُّ البنین (مادر پسران) است. پدرش حِزام، و مادرش ثمامه یا لیلاست. همسرش علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندانش عباس علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفرْ در سرزمین کربلا و در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در مدینه منوّره و قبرستان بقیع است.
ولادت ام البنین علیهاالسلام

در مورد تاریخ دقیق ولادت حضرت ام البنین اطلاعی در دست نیست و تاریخ نگارانْ سال ولادت او را ثبت نکرده اند، ولی یاد آور شده اند که تولد پسر بزرگ ایشان، حضرت ابوالفضل علیه السلام ، در سال 26 ق اتفاق افتاده است.
برخی از تاریخ نگارانْ زمان ولادت ایشان را در حدود پنج سال پس از هجرت تخمین می زنند.
بانویی از تبار دلاوران عرب

تاریخ گواهی می دهد که پدران و داییان حضرت ام البنین از دلیران عربِ پیش از اسلام بوده و از آن ها به هنگام نبرد، دلیرْمردی های فراوانی نقل شده است که در عین شجاعتْ بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده اند، آن چنان که حاکمان زمانْ در برابرشان سرتسلیم فرود می آورند. اینان همانان هستند که عقیل ـ نسبْ شناس بزرگ عرب و برادر علی علیه السلام ـ به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: «در میان عرب از پدرانش شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود».
انتخاب ام البنین علیهاالسلام برای همسری علی علیه السلام

بعد از شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، علی بن ابی طالب علیه السلام برادرش عقیل را ـ که آشنا به علم نسب شناسی عرب بود ـ فرا خواند و از او خواست که برایش همسری از تبار دلاوران برگزیند تا پسر دلیری برای مولا به ارمغان آورد.
عقیل، فاطمه کلابیه را برای حضرت برگزید که قبیله و خاندانش، بنی کِلاب، در شجاعت بی مانند بودند، و حضرت علی علیه السلام نیز این انتخاب را پسندید.
خواستگاری از ام البنین علیهاالسلام

بعد از این که عقیل شجره نامه های اَعراب را بررسی و ام البنین را انتخاب کرد، حضرت علی علیه السلام ، او را نزد پدر ام البنین فرستاد. پدرخشنود از این وصلت مبارک، نزد دختر خود شتافت و موضوع را در میان گذاشت. ام البنین نیز با سربلندی و افتخارْ پاسخ مثبت داد و پیوندی همیشگی بین وی و مولای متقیان علی بن ابی طالب علیه السلام برقرار شد.
امام علی علیه السلام ، در همسرش عقلی سترگ، ایمانی استوار، آدابی والا و صفاتی نیکو مشاهده کرد و او را گرامی داشت و از صمیم قلب در حفظ حُرمت او کوشید.
اولین روز زندگی مشترک

روز اولی که ام البنین علیهاالسلام پا در خانه علی علیه السلام گذاشت، حسن و حسین علیهماالسلام مریض بوده و در بستر افتاده بودند. عروس تازه ابوطالب، به محض آن که وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و هم چون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت.

وقتی غمِ زهرا، شد همدم مولا تو آمدی ای گل، در خانه گل ها
بر دربِ حریمِ، کاشانه نشستی یعنی که کنیزِ، این خانه تو هستی
محمدعلی شهاب
تغییر نام

فاطمه کلابیه، بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک با علی علیه السلام ، به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که به جای «فاطمه»، که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را ام البنین صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام از ذکر نام اصلی او توسط پدرشان، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات گذشته، در ذهن آن ها تداعی نگردد و رنج بی مادری آن ها را آزار ندهد.
محبت بی دریغ ام البنین علیه السلام به فرزندان زهرا علیهاالسلام

ام البنین بر آن بود که، در زندگی جای خالی حضرت زهرا علیهاالسلام را برای فرزندان ایشان پر کند؛ مادری که در اوج شکوفایی پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال زد: فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام در وجود این بانوی پارسا، مادر خود را می دیدند و رنج فقدانِ مادر را کمتر احساس می کردند.
ام البنین علیهاالسلام ، فرزندان دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر فرزندان خود مقدّم می داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان می کرد و آن را فریضه ای دینی می شمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود، همگان را به محبت آنان دستور داده است.
فرزندان ام البنین علیهاالسلام

ثمره زندگی مشترک ام البنین علیهاالسلام با حضرت علی علیه السلام ، چهار پسر بود که به دلیل داشتن همین پسران، او را ام البنین، یعنی مادر پسران می خواندند. نام فرزندان ایشان به ترتیب عبارتند از: قمربنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان.
فرزندان ام البنین همگی در کربلا به شهادت رسیدند و نسل ایشان از طریق عُبیداللّه فرزند حضرت ابوالفضل علیه السلام ادامه یافت.
مادر چهار شهید

با شهادت چهار فرزند ام البنین علیهاالسلام در کربلا، این بانوی شکیبا، به افتخار مادر شهیدان بودن نائل آمد و درکنار همسر شهید بودن، افتخاری دیگر بر صفحه افتخاراتش افزوده شد.
وقتی خبر شهادت فرزندانش به او رسید، سرشک اشک از دیده فرو ریخت و با روحیه ای قوی در اشعاری گفت: «ای کسی که فرزند رشیدم عباس را دیدی که همانند پدرش بر دشمنان تاخت، فرزندان علی علیه السلام همه شیران بیشه شجاعتند. شنیده ام بر سر عباس عمود آهنین زدند، در حالی که دست هایش را قطع کرده بودند؛ اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسی می توانست نزد او آید و با او بجنگد؟»
فرزندانم به فدای حسین علیه السلام

ام البنین بَشیر را دید که فرستاده امام سجاد علیه السلام بود و به مدینه آمده بود تا مردم را از ماجرای کربلا و بازگشت کاروان امام حسین علیه السلام با خبر سازد. به او فرمود: ای بشیر! از امام حسین علیه السلام چه خبر داری؟ بشیر گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام البنین فرمود: از حسین علیه السلام مرا خبر ده!
بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولی ام البنین پیوسته از امام حسین علیه السلام خبر می گرفت و می گفت: فرزندان من و آن چه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد.
چون بشیر خبر شهادت امام حسین علیه السلام را به آن حضرت داد، صیحه ای کشید و گفت: ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردی و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد.
این علاقه او به امام حسین علیه السلام دلیل کمال معنویت اوست که آن همه ایثار را در راه مقام ولایت فراموش کرد و تنها از رهبرش سخن به میان آورد.
ام البنین، پاسدار خاطره عاشور

از ویژگی های بسیار مهم ام البنین، توجه به زمان و مسائل مربوط به آن است. وی پس از واقعه عاشورا، از مرثیه خوانی و نوحه سرایی استفاده کرده تا ندای مظلومیت کربلاییان را به گوش نسل های آینده برساند. ایشان هر روز به همراه پسرِ حضرت عباس علیه السلام ، عبیداللّه که همراه مادرش در کربلا حضور داشت و سند زنده ای برای بیان وقایع عاشورا بود، به بقیع می رفت و نوحه می خواند.
او با این اشعار، هم حماسه کربلا را بازگو و هم در قالب عزاداریْ به حکومت وقت نوعی اعتراض می کرد و مردم را که اطراف او جمع می شدند، از جنایات بنی امیه، آگاه می نمود.
سفارش به دفاع از ولایت

هنگامی که امام حسین علیه السلام آهنگ ترک مدینه و تشرف برای حج و به دنبال آنْ هجرت به سوی عراق کرد، ام البنین علیهاالسلام به همراهان امام حسین علیه السلام چنین سفارش می کرد: «چشم و دل مولایم امام حسین علیه السلام و فرمان بردار او باشید».
ام البنین علیهاالسلام ، واسطه فیض الهی

ام البنین، همسر علی علیه السلام و مادر سردار کربلا، نزد مسلمانان جایگاهی ویژه دارد، چون نزد خداوند از مقام و منزلتی والا برخودار است، و این مقامْ به واسطه تقدیم خالصانه فرزندان در راه خدا و استواری و عبودیت ایشان است. از این رو، مؤمنانِ حاجت مند و دردمند او را به درگاه حضرت باری تعالی شفیع و واسطه قرار می دهند، و غم واندوهشان را با زیارت مزار آن بانو می زدایند.
اهل بیت علیهم السلام و ام البنین علیهاالسلام

محبت بی شائبه ام البنین در حق فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و فداکاری فرزندان وی در راه سیدالشهدا، در تاریخ بی پاسخ نماند. اهل بیت علیهم السلام هم در احترام و بزرگ داشت وی کوشیدند و بسیار از او قدردانی کرده، او را سپاس گفتند.
زینب کبری علیهاالسلام پس از رسیدن به مدینه، به محضرش شتافت و شهادت فرزندانش را به او تسلیت گفت. ایشان هم چنین در مناسبت های دیگر مثل عیدها، برای ادای احترام، به محضر ام البنین علیهاالسلام مشرّف می شد.
سخن بزرگان در بیان فضایل ام البنین علیهاالسلام

عالم جلیل القدر، زین الدین عاملی، شهید ثانی درباره حضرت ام البنین علیهاالسلام می گوید: «ام البنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آن ها کرده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام ویژه می گذاشتند.» هم چنین علامه سید محسن امین می گوید: «ام البنین علیهاالسلام ، شاعری خوش بیان و از خانواده ای اصیل و شجاع بود.» علی محمد علی دُخَیِّل، نویسنده معاصر عرب در وصف این بانوی بزرگوار می نویسد: «عظمت این زن (ام البنین) در آن جا آشکار می شود که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او می دهند، به آن توجه نمی کند، بلکه از سلامت حضرت امام حسین علیه السلام می پرسد؛ گویی امام حسین علیه السلام فرزندِ اوست نه آنان».
روزهای آخر

زندگی سراسر مهر و عاطفه و مبارزه ام البنین علیهاالسلام ، رو به پایان بود. او به عنوان همسر شهید، رسالت خویش را به خوبی به پایان رسانید و فرزندانی تربیت کرد که فداییِ ولایت و امامت بودند.
او، بعد از زینب کبری علیهاالسلام دار فانی را وداع گفت، ولی تاریخ نگاران سال ارتحال او را متفاوت نگاشته اند، به طوری که عده ای آن را سال 70 ق بیان کرده اند و عده دیگری تاریخ وفات آن مادر فداکار را، سیزدهم جمادی الثانی سال 64 ق دانسته اند که نظر دوم از شهرت بیشتری برخوردار است. ام البنین را در بقیع، در جوار امام حسن مجتبی علیه السلام ، فاطمه بنت اسد علیهاالسلام و دیگر شخصیت های اسلامیِ مدفون در آن جا به خاک سپردند.
در رثای ام البنین علیهاالسلام

این جا مزار فاطمه علیهاالسلام ، ام البنین است یا مادری غم دیده مدفون زمین است
این جا نهاده سر به خاک غربت و غم مظلومه ای کز مرگ گل هایش غمین است
در دامنش پرورده سرداری چو عباس آری چنین زن، مادری شیرآفرین است
شد جان او آزرده از رنج زمانه بر سینه اش چون لاله داغی آتشین است
محسن صافی
بخشی از زیارت نامه ام البنین علیهاالسلام

سلام بر تو ای همسر جانشین رسول اللّه علیه السلام ؛
سلام بر تو که محبوب زهرایی؛
سلام بر تو ای مادر ماه های درخشان؛
خدا و رسولش را گواه می گیرم که تو با اهدای فرزندانت و قربانی کردن آن ها در راه آرمان های حسین علیه السلام جهاد نمودی؛
گواهی می دهم که تو یار و یاور امام علی بن ابی طالب علیه السلام در سختی ها، مشکلات و مصیبت ها بوده ای ؛
گواهی می دهم که به خوبی از عهده سرپرستی و نگه داری فرزندان زهرای اطهر علیهاالسلام و ادای امانت ایشان برآمدی؛
تو در نزد خداوند از مقام و منزلت بالایی برخورداری؛ سلام بر تو و بر فرزندان شهیدت!
سلام بر مادر پسران

السلام ای گوهر دریای عشق السلام ای لاله صحرای عشق
السلام ای مظهر صبر و وفا السلام ای زوجه شیر خدا
السلام ای باغبان لاله ها ای به حیرانت همه آلاله ها
خوانده ای خود را کنیز فاطمه علیهاالسلام داده ای درس محبت بر همه
جعفرزاده
مادر غریب

کسی که غم به دلش کرده آشیانه منم شرار درد به جانش کشد زبانه، منم
کسی که مادر خوش بخت روزگاران است ولیک تیر بلا را بود نشانه، منم
کسی که همسریِ با علی بُود فخرش ولیک غم زده بر هستی اش زبانه، منم
کسی که سیده ام البنین بود نامش ولیک مانده از این نام بی نشانه منم
شدم غریب پس از عون و جعفر و عباس کسی که بار غریبی کشد به شانه منم
کسی که چار پسر بوده حاصل عمرش که از شهادتشان خورده تازیانه منم
غریب دشتِ بلا را، دریغ مادر نیست کسی که گریه بر او کرده مادرانه، منم



شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:52 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

امام صادق عليه السلام فرمود:«رحم الله عمى العباس لقد اثر و ابلى بلاء حسنا... » (1) خدارحمت كند عموى ما عباس را،عجب نيكو امتحان داد،ايثار كرد و حداكثر آزمايش را انجام داد.براى عموى ما عباس مقامى در نزد خداوند است كه تمام شهيدان غبطه مقام او را مى‏برند.)اينقدر جوانمردى،اينقدر خلوص نيت،اينقدر فداكارى! ما تنها از ناحيه پيكر عمل نگاه مى‏كنيم،به روح عمل نگاه نمى‏كنيم تا ببينيم چقدر اهميت دارد.

شب عاشوراست.عباس در خدمت ابا عبد الله عليه السلام نشسته است.در همان وقت‏يكى از سران دشمن مى‏آيد،فرياد مى‏زند:عباس بن على و برادرانش را بگوييد بيايند. عباس مى‏شنود ولى مثل اينكه ابدا نشنيده است،اعتنا نمى‏كند.آنچنان در حضور حسين بن على مؤدب است كه آقا به او فرمود:جوابش را بده هر چند فاسق است.مى‏آيد مى‏بيند شمر بن ذى الجوشن است.شمر روى يك علاقه خويشاوندى دور كه از طرف مادر عباس دارد و هر دو از يك قبيله‏اند،وقتى كه از كوفه آمده است‏ به خيال خودش امان نامه‏اى براى ابا الفضل و برادران مادرى او آورده است.به خيال خودش خدمتى كرده است.تا حرف خودش را گفت،عباس عليه السلام پرخاش مردانه‏اى به او كرد،فرمود:خدا تو را و آن كسى كه اين امان نامه را به دست تو داده است لعنت كند.تو مرا چه شناخته‏اى؟ درباره من چه فكر كرده‏اى؟تو خيال كرده‏اى من آدمى هستم كه براى حفظ جان خودم، امامم،برادرم حسين بن على عليه السلام را اينجا بگذارم و بيايم دنبال تو؟آن دامنى كه ما در آن بزرگ شده‏ايم و آن پستانى كه از آن شير خورده‏ايم،اين طور ما را تربيت نكرده است.

جناب ام البنين،همسر على عليه السلام،چهار پسر از على دارد.مورخين نوشته‏اند على عليه السلام مخصوصا به برادرش عقيل توصيه مى‏كند كه زنى براى من انتخاب كن كه‏«ولدتها الفحولة‏» از شجاعان زاده شده باشد،از شجاعان ارث برده باشد«لتلد لى ولدا شجاعا»مى‏خواهم از او فرزند شجاع به دنيا بيايد.(البته در متن تاريخ ندارد كه على عليه السلام گفته باشد هدف و منظور من چيست،اما آنها كه به روشن بينى على معترف و مؤمن‏اند مى‏گويند على آن آخر كار را پيش بينى مى‏كرد.) عقيل،ام البنين را انتخاب مى‏كند.به آقا عرض مى‏كند كه اين زن از نوع همان زنى است كه تو مى‏خواهى.چهار پسر كه ارشدشان وجود مقدس ابا الفضل العباس است،از اين زن به دنيا مى‏آيند،هر چهار پسر در كربلا در ركاب ابا عبد الله حركت مى‏كنند و شهيد مى‏شوند.وقتى كه نوبت‏ بنى هاشم رسيد،ابا الفضل كه برادر ارشد بود به برادرانش گفت:برادرانم!من دلم مى‏خواهد شما قبل از من به ميدان برويد،چون مى‏خواهم اجر شهادت برادر را ادراك كرده باشم.گفتند:هر چه تو امر كنى.هر سه نفر شهيد شدند،بعد ابا الفضل قيام كرد.اين زن بزرگوار(ام البنين)كه تا آن وقت زنده بود ولى در كربلا نبود،شهادت چهار پسر رشيد خود را درك كرد و در سوگ آنها نشست.در مدينه برايش خبر آمد كه چهار پسر تو در خدمت ‏حسين بن على عليه السلام شهيد شدند.براى اين پسرها ندبه و گريه مى‏كرد.گاهى سر راه عراق و گاهى در بقيع مى‏نشست و ندبه‏هاى جانسوزى مى‏كرد.زنها هم دور او جمع مى‏شدند.مروان حكم كه حاكم مدينه بود،با آنهمه دشمنى و قساوت گاهى به آنجا مى‏آمد و مى‏ايستاد و مى‏گريست.از جمله ندبه‏هايش اين است:

لا تدعونى ويك ام البنين

تذكرينى بليوث العرين

كانت‏بنون لى ادعى بهم

و اليوم اصبحت و لا من بنين

اى زنان!من از شما يك تقاضا دارم و آن اين است كه بعد از اين مرا با لقب ام البنين نخوانيد(چون ام البنين يعنى مادر پسران،مادر شير پسران)،ديگر مرا به اين اسم نخوانيد.وقتى شما مرا به اين اسم مى‏خوانيد،به ياد فرزندان شجاعم مى‏افتم و دلم آتش مى‏گيرد.زمانى من ام البنين بودم ولى اكنون ام البنين و مادر پسران نيستم.

مرثيه‏اى دارد راجع به خصوص ابا الفضل العباس:

يا من راى العباس كر على جماهير النقد

و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد

انبئت ان ابنى اصيب براسه مقطوع يد

ويلى على شبلى امال براسه ضرب العمد

لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه احد

مى‏گويد:اى چشمى كه در كربلا بودى و آن منظره‏اى كه عباس من،شير بچه من،حمله مى‏كرد مى‏ديدى و ديده‏اى!اى مردمى كه آنجا حاضر بوده‏ايد!براى من داستانى نقل كرده‏اند، نمى‏دانم اين داستان راست است‏يا نه.يك خبر خيلى جانگداز به من داده‏اند، نمى‏دانم راست است‏يا نه.به من گفته‏اند كه اولا دستهاى پسرت بريده شد،بعد در حالى كه فرزند تو دست در بدن نداشت‏يك مرد لعين ناكس آمد و عمودى آهنين بر فرق او زد. واى بر من كه مى‏گويند بر سر شير بچه‏ام عمود آهنين فرود آمد.بعد مى‏گويد:عباس جانم!فرزند عزيزم!من خودم مى‏دانم كه اگر دست در بدن داشتى هيچ كس جرات نزديك شدن به تو را نمى‏كرد.

لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.

 

پى‏نوشت:

1) ابصار العين،ص‏26.





«ابراز ارادت‏» به ساحت قدسى حضرت مهدى علیه‏السلام، از مهمترین وظایفى است كه منتظران آن امام عزیز در عصرغیبت دارند. این مهم مفهومى است كه مى‏تواند مصادیق مختلفى داشته باشد مانند دادن صدقه به قصد سلامتى آن امام همام، هدیه كردن ثواب اعمال واجب یا مستحب به آن حضرت و مواردى از این قبیل.

تردیدى نیست كه این ابراز ارادت، گذرگاهى جهت ازدیاد معرفت و محبت نسبت‏ به آن عزیز غایب از نظر است و معرفت و محبت، معبرى است تا به آن امام بزرگوار تقرب بیشترى حاصل كنیم . این نوشتار را به دو مصداق موضوع یاد شده اختصاص داده‏ایم:


اول:

دادن صدقه به قصد سلامتى امام عصرعلیه‏السلام، از جمله تكالیفى است كه منتظران آن امام بزرگوار در عصرغیبت ‏بر عهده دارند. بدون شك آن حضرت بى‏نیاز از آن است كه منتظران، براى سلامتى‏اش صدقه بدهند، ولى همان طور كه گفته شد، ابراز ارادت به آن بزرگوار و اعلام تبعیت از آن حضرت نشانه‏ها و علائمى دارد كه از آن جمله مى‏توان علاقه به سلامتى حضرتش را عنوان نمود. و این كار- همان طور كه در زندگى شخصى خودمان با دادن صدقه تامین مى‏شود – نسبت ‏به آن امام بزرگوار هم سارى و جارى است. مضافاً این كه بنا به روایتى از رسول مكرم اسلام؛ هیچ بنده‏اى ایمان نیاورد مگر آن كه من نزد او از خودش محبوبتر باشم، و خاندانم از خاندانش نزد او محبوبتر باشند و عترت من نزد او از عترت خودش محبوبتر باشند و ذات من از ذات خودش نزد او محبوبتر باشد. (1)با این حساب، اگر براى سلامتى خود، یا خانواده خودمان صدقه مى‏دهیم، این كار براى كسى كه از ما و خاندانمان عزیزتر است اولى مى‏باشد؛ و چه كسى در این خصوص عزیزتر و شایسته ‏تر از حضرت مهدى علیه‏السلام؟ بر همین اساس است كه مرحوم «سید بن طاووس‏» به فرزندش چنین سفارش مى‏كند:

 

«... پس در پیروى و وفادارى ... نسبت ‏به آن حضرت به گونه‏اى باش كه خداوند و رسول او و پدران آن حضرت و خود او از تو مى‏خواهند و حوائج آن بزرگوار را بر خواسته‏هاى خود مقدم بدار؛ آن هنگام كه نمازهاى حاجت را به جاى مى‏آورى، صدقه دادن از سوى آن جناب را پیش از صدقه دادن از سوى خودت و عزیزانت قرار بده ...» (2)

چه نیكوست منتظران امام عصرعلیه‏السلام، روزانه به قصد سلامتى آن امام همام مبلغى به نیازمندان صدقه بدهند.

بدیهى است آن حضرت را به این صدقات نیازى نیست، ولى همان طور كه گفته شد این كار ابراز ارادت به ساحت قدسى آن امام شریف و گذرگاهى است تا كسب محبت و تقرب به آن بزرگوار حاصل آید. مضافاً این كه برحسب روایات متعدد، اعمال ما هر از چند گاه خدمت‏ حضرتش عرضه مى‏شود و چون آن بزرگوار، این مقدار وفادارى را از ناحیه منتظرانش مشاهده كنند، خرسند مى‏گردند و كدام توفیق براى منتظران از این بالاتر كه لبخند رضایت و خرسندى بر لبان امام خود - كه جان عالمیان فدایش باد - بنشانند؟ و اگر ما عملا خواستار سلامتى حضرتش باشیم و در این راه از بذل مال دریغ نكنیم، آیا آن منبع فیض، سلامتى ما را از خداوند نخواهد خواست؟


دوم:

هدیه دادن ثواب اعمال مستحب به آن امام شریف از دیگر مصادیق ابراز ارادت به آن حضرت است. در زندگى روزمره هدیه و چشم ‏روشنى گذرگاهى براى اعلام دوستى و نیز رفع كدورتها است. روایات فراوانى از پیامبراكرم صلى‏الله علیه ‏و آله، در این خصوص وارد شده است. به دو روایت‏ بسنده مى‏كنیم:- به یكدیگر هدیه بدهید تا رشته محبتتان استوار شود؛ زیرا هدیه محبت را بیفزاید و كینه و كدورت را از میان ببرد. (3)

همچنین آن بزرگوار فرمود:

- هیچ كس نباید هدیه برادرش را رد كند، اگر توانست آن را عوض دهد. (4)

هدیه كردن ثواب و پاداش اعمال پسندیده به امام عصرعلیه‏السلام، از زیباترین و مستقیم ‏ترین راه هایى است كه بیانگر ابراز محبت و وفادارى به آن حضرت است و همان طور كه در بحث صدقه به قصد سلامتى آن امام همام گفته شد؛ آن بزرگوار را به این هدایا نیازى نیست، بلكه ما به ابراز مودت و دوستى نسبت ‏به آن حضرت نیازمندیم و براى رسیدن به این مطلوب، كدام راه مستقیم‏تر از هدیه كردن پاداش اعمال نیكو به آن امام عزیز؟

مرحوم «صدرالاسلام همدانى‏» در كتاب «تكالیف الانام فى غیبة الامام‏» یا «پیوند معنوى با ساحت قدس مهدوى‏» مى‏نویسد:

از جمله تكالیف بندگان در عصر غیبت امام عصرعلیه‏السلام، هدیه كردن ثواب طاعات و عبادات اعم از واجب و مستحب به آن حضرت و پدران بزرگوار ایشان است؛ زیرا این كار باعث قبولى عبادات و ازدیاد طاعات زیاد بنده خواهد شد.

و در ادامه و به نقل از « سید بن طاووس‏» روایتى را چنین مى‏آورد:


كسى كه ثواب نماز خود را - چه واجب و چه مستحب - براى رسول خدا صلى‏الله علیه ‏و آله، امیرمؤمنان و اوصیاى گرامى او قرار بدهد، خداوند ثواب نمازش را چند برابر مى‏كند ... و پیش از جدا شدن روح از بدنش به او مى‏گویند: اى فلان! دلت ‏خوش و چشمت روشن باد بدانچه خداوند متعال براى تو مهیا كرده است ... .(5)

هدیه كردن پاداش اعمال به امام عصرعلیه‏السلام، منحصر به ثواب نماز نیست، ثواب و پاداش هر گونه اعمال خیر را مى‏توان مشمول این نكته قرار داد. چنان كه مرحوم «سید محمد تقى موسوى اصفهانى‏»، قرائت قرآن و غیره را مشمول این نكته دانسته است. (6)

همچنین مرحوم طبرسى در«النجم الثاقب‏» حج كردن به نیابت از سوى آن حضرت را عنوان نموده و این كار را از قدیم در میان شیعیان امرى مرسوم دانسته است. (7)

هدیه نمودن پاداش اعمال نیك به ساحت قدسى حضرت مهدى علیه‏السلام، امر پیچیده‏اى نیست و به مقدمات عریض و طویلى نیاز ندارد، همین كه انسان نیت كند ثواب این عمل نیك هدیه‏اى براى امام عصرعلیه‏السلام  باشد، كفایت مى‏كند. چنان كه راوى از امام سؤال كرد چگونه نماز خود را هدیه كند؟ امام جواب داد: ثواب نماز خود را براى پیامبر صلى‏الله علیه ‏و آله، و یا هر كدام از ائمه علیهم‏السلام، نیت مى‏كند و پس از سلام نماز بگوید: اللهم انت السلام و منك السلام یا ذاالجلال و الاكرام، صلى الله على محمد و آل محمد.» اینها ركعاتى بود هدیه به بنده‏ات محمد بن عبدالله ... .» (8)

طبیعى است كه این هدیه مى‏تواند به هر كدام از معصومین دیگر از جمله حضرت مهدى علیه‏السلام تعلق بگیرد. از اینها بگذریم هدیه دادن پاداش اعمال نیك به حضرت ولى‏عصرعلیه‏السلام، همان طور كه گفته شد موجب قبولى و ازدیاد پاداش اعمال مى‏گردد و در حقیقت این كار مُهر تضمینى است‏ بر قبولى عمل به شرط برخوردارى از سایر شرایط.

چه نیكو و پسندیده است كه منتظران در غیبت امام خود، به آن حضرت ارادت ورزند و با دادن صدقه به قصد سلامتى آن حضرت و نیز اهداى پاداش اعمال پسندیده - چه واجب و چه مستحب - به آن عزیز غایب از نظر اعلام محبت كنند.


پى‏نوشت ها:

1 . سید محمد تقى اصفهانى، مكیال المكارم، ترجمه، ج‏2، ص‏297.

2 . همان، ص ‏288/  النجم‏الثاقب، ترجمه، ص‏773 .

3 . نهج ‏الفصاحه،حدیث 1189 .

4 . همان، حدیث 2536.

5 . صدرالاسلام همدانى، پیوند معنوى با ساحت قدس مهدوى، ص ‏225.

6 . سید محمد تقى اصفهانى، در دوران غیبت امام مهدى علیه‏السلام، چه كنیم؟  ص‏11.

7 . النجم ‏الثاقب، ترجمه، ص‏774 .

8 . مهر محبوب، سید حسین حسینى، ص‏86



پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:8 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

امام حسن عسکری علیہ السلام

مى‏دانیم كه امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غیبى‏برخوردار بودند و در مواردى كه اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مى‏گرفت، از این آگاهى به صورت «ابزار» هدایت استفاده مى‏كردند. پیشگویی‌ها و گزارش‌های غیبى امامان، بخش مهمى از زندگینامه آنان را تشكیل مى‏دهد، اما با یك مطالعه در زندگانى امام عسكرى چنین به نظر مى‏رسد كه: آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهى غیبى خود را آشكار مى‏ساخته است.

بر اساس تحقیق یكى از دانشمندان معاصر، از كرامات و گزارش‌های غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسكرى-علیه السلام-، «قطب راوندى‏» در كتاب «خرائج‏» جمعا چهل مورد، «سید بحرانى‏» در «مدینة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شیخ حر عاملى‏» در «اثبات الهداة‏» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى‏» در «بحار-الانوار» هشتاد و یك مورد را ثبت كرده‏اند 1 و این، به خوبی روشنگر فزونى بروز كرامات و گزارش‌های غیبى از ناحیه آن حضرت مى‏باشد.

به نظر مى‏رسد علت این امر شرائط نامساعد و جو پراختناقى بود كه امام یازدهم و پدرش امام هادى در آن زندگى مى‏كردند؛ زیرا از وقتى كه امام هادى(ع) از سر اجبار به سامراء منتقل گردید، به شدت تحت مراقبت و كنترل بود، ازین‌رو امكان معرفى فرزندش «حسن‏» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولا این كار، حیات او را از ناحیه حكومت وقت در معرض خطر جدى قرار مى‏داد. به همین جهت كار معرفى امام عسكرى-علیه السلام-به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماه‌های پایانى عمر امام هادى -علیه السلام- صورت گرفت،2 به طورى كه هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیارى از شیعیان ‏از امامت ‏حضرت «حسن عسكرى‏» آگاهى نداشتند. 3

گویا عامل دیگرى نیز در این زمینه بى‏تاثیر نبوده و آن اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت «محمد بن على‏»، برادر حضرت عسكرى، در زمان حیات امام هادى بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادى احترام مى‏كردند، ولى حضرت با این پندار مبارزه مى‏كرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایى مى‏نمود.

پس از شهادت حضرت هادى گروهى از خیانتكاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه‏»، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افكار از امامت‏حضرت عسكرى پرداختند.

این عوامل دست‏به دست هم داده و موجب شك و تردید گروهى از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز كار گردیده بود، چنانكه برخى از آنان در صدد آزمایش امام بر مى‏آمدند 4 و برخى دیگر در این زمینه با امام مكاتبه مى‏كردند 5 . این تزلزل‌ها و تردیدها به حدى بود كه امام در پاسخ گروهى از شیعیان در این زمینه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت:

«هیچ یك از پدرانم، مانند من، گرفتار شك و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده‏اند... » 6

امام عسكرى براى زدودن زنگار این شک‌ها و تردیدها، و نیز گاه براى حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمى آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر مى‏شد پرده‏هاى حجاب را كنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و این، از مؤثرترین شیوه-هاى جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود.

«محمد بن على سمرى‏» كه یكى از نزدیک‌ترین و صمیمى‏ترین یاران امام بود، مى‏گوید: حضرت عسكرى-علیه السلام-طى نامه‏اى به من نوشت: «فتنه‏اى براى شما پیش خواهد آمد، آماده باشید». بعد از سه روز در میان افراد بنی‌هاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «این، آن نیست! مواظب باشید! » . چند روز بعد «معتز» كشته شد!

«ابو هاشم جعفرى‏» كه قبلا گفتیم یكى از نزدیک‌ترین یاران امام بود، مى‏گوید: هر وقت‏به حضور امام عسكرى-علیه السلام-مى‏رسیدم، برهان و نشانه تازه‏اى بر امامت او مشاهده مى‏كردم. 7

امام حسن عسكری

اینك كه انگیزه‏هاى امام در این زمینه روشن گردید، چند نمونه از پیشگویی‌های غیبى امام عسكرى-علیه السلام-را از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرانیم:

1- «محمد بن على سمرى‏» كه یكى از نزدیک‌ترین و صمیمى‏ترین یاران امام بود، مى‏گوید: حضرت عسكرى-علیه السلام-طى نامه‏اى به من نوشت: «فتنه‏اى براى شما پیش خواهد آمد، آماده باشید».

بعد از سه روز در میان افراد بنی‌هاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «این، آن نیست! مواظب باشید! » . چند روز بعد «معتز» كشته شد! 8

2-امام حدود بیست روز پیش از قتل «معتز» به «اسحاق بن جعفر زبیرى‏» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمى اتفاق خواهد افتاد! وى مى‏گوید: پس از آنكه «بریحه‏» كشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثه‏اى كه گفته بودید، رخ داد، اینك چه كار كنم؟ امام پاسخ داد: حادثه‏اى كه گفتم، حادثه دیگرى است! طولى نكشید «معتز» كشته شد! 9 - «محمد بن حمزه سروى‏» مى‏گوید: توسط «ابو هاشم جعفرى‏» كه از نزدیک‌ترین یاران حضرت عسكرى-علیه السلام-بود، نامه‏اى به آن حضرت نوشتم و در خواست كردم دعائى در حق من بكند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به این زودى تو را بى‏نیاز گردانید. پسر عموى تو «یحیى بن حمزه‏» درگذشت و وارثى ندارد، دارایى او كه صد هزار درهم است‏بزودى به دست تو خواهد رسید. 10

4- «ابو هاشم جعفرى‏» مى‏گوید: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگینى غل و زنجیر به حضرت شكایت كردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند. طولى نكشید از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم!11

- «احمد بن محمد» مى‏گوید: موقعى كه «مهتدى‏»، خلیفه عباسى، شروع به كشتار «موالى‏» كرد، طى نامه‏اى به حضرت عسكرى-علیه السلام-نوشتم: شكر خدا كه خلیفه گرفتارى پیدا كرده و فرصت مزاحمت‏ به شما را ندارد، شنیده‏ام شما را تهدید مى‏كرده و مى‏گفته: «باید این‌ها را از روى زمین بردارم.‏»

امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او کوتاه‌تر از آن خواهد بود كه این تهدیدها را عملى كند. از امروز بشمار، در روز ششم با خوارى و خفت كشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه كه امام پیشگویى كرده بود، مهتدى به قتل رسید.12 - «جعفر بن محمد قلانسى‏» مى‏گوید: برادرم محمد كه همسرش آبستن بود، نامه‏اى به حضرت عسكرى-علیه السلام-نوشت و خواهش كرد كه حضرت دعا كند زایمان همسرش بى‏خطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنایت مى‏كند، و «محمد» و «عبد الرحمن‏» دو اسم خوبى هستند. آن زن پسر آنهم دو قلو زایید، یكى را محمد و دیگرى را عبد الرحمن نام نهادند. 13

7- «محمد بن عیاش‏» مى‏گوید: چند نفر بودیم كه در مورد كرامات امام عسكرى-علیه السلام-با هم گفتگو مى‏كردیم. فردى ناصبى (دشمن اهل بیت) گفت: من نوشته‏اى بدون مركب براى او مى‏نویسم، اگر آن را پاسخ داد، مى‏پذیرم كه او بر حق است.

ما مسائل خود را نوشتیم. ناصبى نیز بدون مركب روى برگه‏اى كه مطلب خود را نوشت و آن را با نامه‏ها به خدمت امام فرستادیم. حضرت پاسخ سؤال‌های ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى، اسم او و اسم پدرش را نوشت! . ناصبى چون آن را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیت‏حضرت را تصدیق كرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. 14

جعفر بن محمد مى‏گوید: امام عسكرى-علیه السلام-در راه حركت مى‏كرد و ما در ركاب او بودیم. من آرزو داشتم كه داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسكرى) آیا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در این هنگام امام نگاهى به من كرد و با سر اشاره كرد كه: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره كرد كه: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد!

8- «اسماعیل بن محمد» مى‏گوید: بر در خانه امام عسكرى-علیه السلام-نشستم. وقتى امام بیرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نیازمندى خویش شكوه كردم و سوگند خوردم كه حتى یك درهم ندارم!

امام فرمود: سوگند یاد مى‏كنى، در صورتى كه دویست دینار در خاك پنهان كرده‏اى!؟ آنگاه افزود: این را براى آن نگفتم كه به تو عطائى نكنم، و آنگاه رو به غلام خود كرد و فرمود: آنچه همراه دارى به او بده. غلام صد دینار به من داد. خداى‏متعال را سپاس گفتم و بازگشتم.

امام حسن عسكری علیه السلام

حضرت فرمود: مى‏ترسم آن دویست دینار را، در وقتى كه بسیار نیازمند آن هستى، از دست‏بدهى. من سراغ دینارها رفتم و آن‌ها را در جاى خود یافتم. جایشان را عوض كردم و طورى پنهان ساختم كه هیچ كس مطلع نشود. از این قضیه مدتى گذشت. به دینارها نیازمند شدم. سراغ آن‌ها رفتم چیزى نیافتم و این امر بر من بسیار گران آمد. بعدا فهمیدم پسرم جاى آن‌ها را یافته و دینارها را برداشته و برده است! در نتیجه چیزى از آنها به دست من نرسید و همان طور شد كه امام فرموده بود! 15

9-شخصى بنام «حلبى‏» مى‏گوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسكرى-علیه السلام-) از خانه بودیم تا او را از نزدیك ببینیم. در این هنگام نامه‏اى از حضرت دریافت كردیم كه در آن نوشته بود: «هشدار كه هیچ كس بر من سلام نكند و كسى با دست، به سوى من اشاره نكند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد! » در كنار من جوانى ایستاده بود، به او گفتم: از كجایى؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه مى‏كنى؟ گفت: درباره امامت «ابو محمد» -علیه السلام-اختلافى پیش آمده است، آمده‏ام تا او را ببینم و سخنى از او بشنوم یا نشانه‏اى ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غفارى‏» 16 هستم. در این هنگام امام حسن-علیه السلام-همراه خادمش بیرون آمد. وقتى كه روبروى ما رسید، به جوانى كه در كنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود: مادرت «حمدویه‏» چه مى‏كند؟ جوان پاسخ داد: خوب است. امام پس از این سخنان كوتاه از كنار ما گذشت. رو به جوان كردم و گفتم: آیا او را قبلا دیده بودى؟ پاسخ داد: خیر. گفتم: آیا همین تو را كافى است؟ گفت: كمتر از این نیز كافى بود!17

10-جعفر بن محمد مى‏گوید: امام عسكرى-علیه السلام-در راه حركت مى‏كرد و ما در ركاب او بودیم. من آرزو داشتم كه داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسكرى) آیا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در این هنگام امام نگاهى به من كرد و با سر اشاره كرد كه: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره كرد كه: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد! 18

11-على بن محمد بن زیاد مى‏گوید: نامه‏اى از طرف حضرت به من رسید كه: خطرى تو را تهدید مى‏كند، از خانه خارج نشو. در آن روزها یك گرفتارى براى من پیش آمد كه از آن وحشت كردم، نامه‏اى به امام نوشتم و پرسیدم كه: این همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطرى كه گفتیم از این بدتر خواهد بود. طولى نكشید به خاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقیب قرار گرفتم، و از طرف حكومت‏براى دستگیركننده من صد هزار درهم جایزه اعلام گردید! 19

 

بخش عترت و سیره تبیان


منبع: اوضاع سیاسی - اجتماعی عصر امام عسكری علیه السلام، مهدی پیشوایی

 1.طبسی، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسكری، الطبعة الاولى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1413 ه. ق، ص 121.

2. طبسى، همان كتاب، ص 217.

3. مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 234.

4. مسعودى، همان كتاب، ص 246.

5. مسعودى، همان كتاب، ص 238.

6. حسن بن على بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانیة، 1363 ه. ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین به قم المشرفة، ص 487.

7. طبرسی، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامیة ص 375.

8. على بن عیسى الاربلى، كشف الغمة، تبریز، مكتبة بنی‌هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 207-مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 298.

9. شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 340-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 436-مجلسى، همان كتاب، ص 277-كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 506.

10. على بن عیسى الاربلى، كشف الغمة، تبریز، مكتبة بنی‌هاشمی، 1381 ه. ق، ص 214-شبلنجى، نور الابصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسینى، ص 168-ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 303.

11. طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامیة، ص 372-ابن شهر اشوب، همان كتاب، ص 432-مسعودى، اثبات الوصیة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 241.

12. طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامیة، ص 375-مسعودى، همان كتاب، ص 242-كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 510-شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتی، ص 344-على بن عیسى الاربلى، همان كتاب، ج 3، ص 204.

13. مسعودى، همان كتاب، ص 241.

14. ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 440.

15. ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 303-ابن شهر اشوب، همان كتاب، ص 432-شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسینی، ص 167 (با اندكى تفاوت).

16. غفار نام قبیله ابوذر بود.

17. مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 269.

18. طبسى، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسكری، ط 1، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1371 ه. ش، ص 136، به نقل از كتاب الهدایة الكبرى تالیف حسین بن حمدان حضینى، ص 386.

19. على بن عیسى الاربلى، كشف الغمة، ج 3، ص 207-مجلسى، بحار الانوار، ج 50، ص 297.



پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:47 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

باید منتظر فرج باشیم ولى با مقدمات آن؛ ولى مى‌دانیم كه ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم، لذا از خدا بخواهیم كه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر، مبتلا نشویم. الآن برادران و خواهران مذهبى و دینى ما در فشار و ناراحتى به سر مى برند، و ما اینگونه راحت و بى‌تفاوت نشسته ایم؛ پس اگر روزى ما در فشار و ناراحتى به سر بریم و آنها راحت باشند عیبى ندارد! در حالى كه جامعه توحیدى باید طورى باشد كه...

 

 

عالمان ربانی و صاحبدلان اهل راز، آنان که با مهدی آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیوند و عقله‌ای دیرینه دارند، و در ندبه‌ها و ناله‌های شبانه‌شان، همواره فرج حضرتش را از درگاه دوست تمنا می‌کنند، مدام نفس خود را کشیک می‌کشند که مبادا کاری از ایشان سر زند که مطلوب و محبوب آن دلدار بی‌مثال نباشد. از این رو هم خود را می‌پایند و هم دیگران را نسبت به مراقبت بر این دقیقه سفارش می‌کنند.

فقیه فقید، و عارف دانای راز، حضرت آیت الله العظمی بهجت که به تعبیر مقام معظم رهبری، سرچشمه پایان ناپذیر فیوضات معنوی بودند، یکی از این نمونه‌هاست. آنچه می‌خوانید درباره انتظار فرج و تحصیل مقدّمات آن است که در پایگاه اطلاع رسانی معظم له آن را منتشر نموده است.

آیا هیچ نگران هستیم؟! اینجور متدیّن هستیم؟!

اگر به راستى شیعیان كسانى هستند كه:«براى شادى ما شاد، و براى ناراحتى ما محزون مى شوند» آیا ما این طور هستیم، آیا در شادى و غم با ائمه(علیه السلام) شریكیم؟!

آیا مى‌شود شیعه باشیم و یك شب بگذرد و براى نابودى دشمنان اسلام و اهل بیت(علیهم السلام) دعا نكنیم؟! و یا دعاى ما صمیمى نباشد؟!

در روایت آمده است: وقتى سفیانى خروج مى‌كند، هر كس نام على، فاطمه، حسن و یا حسین را دارد مى‌كشد

اگر دعاهاى مقرون به اشك داشتیم، پیش مى‌بردیم، و اگر مى‌مردیم و شهید مى‌شدیم، مقصود حاصل مى‌شد.

الآن برادران و خواهران مذهبى و دینى ما در فشار و ناراحتى به سر مى برند، و ما اینگونه راحت و بى‌تفاوت نشسته ایم؛ پس اگر روزى ما در فشار و ناراحتى به سر بریم و آنها راحت باشند عیبى ندارد! در حالى كه جامعه توحیدى باید طورى باشد كه اگر جایى از آن آسیب دید، جاهاى دیگر بى تفاوت نباشند.

قطعاً آنان كه در دعا راستگو، و مهموم به همّ اهل بیت(علیه السلام) و مستبشر به سرور آنان هستند، مُبْصَرات و مشاهداتى دارند، و قطعاً مثل ما چشم بسته و نابینا نیستند.

خدا نكند كه براى تعجیل فرج امام زمان(عج) دعا كنیم ولى كارهایمان براى تبعید فرج آن حضرت باشد!

 

انتظار بدون مقدمات

ما باید انتظار فرج حضرت غائب(عج) را داشته باشیم، و فرجش را فرج عموم بدانیم، و در هر وقت و هر حال باید منتظر باشیم، ولى آیا مى شود انتظار فرج آن حضرت را داشته باشیم، بدون مقدمات و تحمّل ابتلائاتى كه براى اهل ایمان پیش مى آید؟!

با این حال، چه اشكالى دارد كه تعجیل فرج آن حضرت را با عافیت بخواهیم، یعنى این كه بخواهیم بیش از این بلاها كه تا به حال بر سر مؤمنین آمده، بلاى دیگرى نبینند؟!

زیرا در روایت آمده است: وقتى سفیانى خروج مى‌كند، هر كس نام على، فاطمه، حسن و یا حسین را دارد مى‌كشد.

پس از این كه عده‌اى كشته مى‌شوند، بقیه مى‌گویند: پدران و مادران ما گناه كرده‌اند و این اسم ها را بر ما گذاشته اند، ما چه تقصیر داریم.

در این جا سفیانى تفضّل مى كند! و به افراد خود دستور مى‌دهد از كشتن صاحب بعضى از نام ها خوددارى كنند، ولى صاحب بعضى از نام ها را بكشند! چنان كه زمانى یهودى ها اگر مى دیدند صاحب شناسنامه، شیعى است، فوراً او را مى كشتند! الآن هم منتظر دستورند!پ

در هر حال، باید منتظر فرج باشیم ولى با مقدمات آن؛ ولى مى‌دانیم كه ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم، لذا از خدا بخواهیم كه شیعه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر، مبتلا نشود. و اهمّ مقدّمات انتظار فرج را كه توبه و طهارت از گناهان است، تحصیل كنیم.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 

 


منابع :

عصر شیعه

سایت مقام معظم رهبری



درباره وبلاگ

باسلام خدمت تمامی دوستان عزیز بعضی از دوستان سوال کردند که آیا من طلبه یا مداح هستم که من لازم دونستم خودموبرا دوستان معرفی کنم. اینجانب احمدسلیمانی فر ازسال 1378 مداحی اهل البیت راشروع کرده ودرکسوت نوکری اهل البیت (ع) درحال خدمت میباشم دوستانی که قصدبرقراری ارتباط بابنده رودارندمیتوانندبااین سامانه بامن درارتباط باشندوبرای من پیامک بزنندتادراسرع وقت جوابشان رابدهم شماره سامانه پیامک این حقیر 10000202203330
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان انتظارفرج و آدرس entezarefaraj.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان