انتظارفرج
یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:, :: 16:20 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

ای ناظر احوال ما ای صاحب و سالار ما                 ای غایب دور از نظر ای منجی و آقای ما

                                ای سید و مولای ما بنما دعا برای ما

پشت و پناه ما تویی شوق نگاه ما تویی               ای چشمه امید ما صبح پگاه ما تویی

                              ای سید و مولای ما بنما دعا برای ما

چشمان ما مشتاق تو دلبسته دستان تو             با هر طلوع جمعه ای سربسته فرمان تو

                             ای سید و مولای ما بنما دعا برای ما

ما پیروان حیدریم مطیع امر رهبریم                      در راه بذل جان خود آماده و تکاوریم

                            ای سید و مولای ما بنما دعا برای ما

این جان ما قربان تو در خدمت و فرمان تو             با یک اشاره از شما ابدان ما قربان تو

                           ای سید و مولای ما بنما دعا برای ما

عشق شما پیمان ما راه شما ایمان ما              عشق ولی حق شده سرلوحه دیوان ما

                          ای سید و مولای ما بنما دعااااااااااا برای ما



یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:, :: 16:18 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

آهای خدای مهربون تنگ دلامون

 

برای صاحب الزمان تنگ دلامون

 

برای یار مهربون تنگ دلامون

 

برای عشق و شور و شین تنگ دلامون

 

برای مرقد حسین تنگ دلامون

 

برای بین الحرمین تنگ دلامون

 

برای سوز سینه ها تنگ دلامون

 

برای حال جبهه ها تنگ دلامون

 

برای بوی کربلا تنگ دلامون

 

برای مستی و جنون تنگ دلامون

 

برای چنگ و خاک و خون تنگ دلامون

 

برای اشک آسمون تنگ دلامون



یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:, :: 16:10 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

 اللهم عجل لولیک الفرج

امسال هم سالمان بی تو تحویل می شود ، آقا

گویا زمان برای ظهورت بخیل می شود ، آقا

با خواندن دعای قلوب والابصار

زنگار قلبمان جمیل می شود ، آقا

تمام روزهای سالمان تکراریست ، شرمنده !!!

مگر عیدمان بی تو تعطیل می شود ، آقا



چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, :: 12:44 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

مولایم سلام ...

سالی جدید .. اما بی حضور تو ..

امسال بر سر سفره هفت هفت سین و هنگام تحویل سال، زمانی که حول حالنا الی احسن الحال را زمزمه می کردیم، در دل فرج تو را می خواستیم ...

که حال ما با فرج تو تبدیل به احسن می شود ..

که بهار گوشه ای از نور نگاه توست ...

که هر شکوفه، تجسمی از روح عدالت توست که با حضورت جهان را معطر می کند ..

 

دعای فرج را زمزمه می کنیم و ظهورت را از خدا می خواهیم ...



چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, :: 12:39 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

مولا جان! بيا تا زمزمه هاي دلتنگي مان را به گوش تو برسانيم. شايد نشاني از خانه مهرباني يافتيم،

 همه محتاج محبتيم. چه سخت است انتظار زماني كه تو نيايي. چگونه شاخه تازه جوانه زده سنگيني

 اين انتظاررا تحمل مي كند و چگونه پرستوي تازه از سفر برگشته آن را بر دوش خود بكشد. بيا كه

آسمان و زمين و هر چه در آن است در انتظار آمدنت بي قرارند و چندي است حتي نسيم هم بوي

 آلاله هاي دشت هاي دور دست را برايم نمي آورد و من كه سخت دلتنگم، مي خواهم خواب ماهي ها

 و دلتنگي ستاره ها را در آيينه اتاقم نقاشي كنم و به ديوار بزنم. مي خواهم در ميان تمام ستارگان به

 دنبال چشمان تو بگردم و در زمان كوچ پرستو، زير بارش مهتاب صدايت كنم. وقتي جمعه مي آيد همه

 پنجره هاي دل را مي گشايند و چشم به راهند، چشم به راهي دوخته اند كه قرار است از آن بوي

رضوان به مشام می رسد...



چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, :: 12:36 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

 

مولای من !

آخر چه زمانی شکوفه های انتظارمی شکفد

و موج های ظهور ساحل آشفتگی ما را قرار می بخشد ؟

آقای من !

نسل ها از پی هم آمده و رفته اند

دل های کثیری برای تو سوخته و گداخته اند

و اشک های بی قراری بر روی گونه ها غلطیده اند

ولی آفتاب حضورت هنوز آسمان غبارآلود

ما را شایسته درخشیدن نمی داند

مولا جان !

گهگاهی که تنها می شوم و راهم را گم می کنم

سرگردان در کوچه باغ های خیال

تک تک خانه های آرزو را به امید تو می پویم

ولی همیشه آنچه نصیبم می شود شمیم سحر آمیز توست

که درآن خانه های ارغوانی به جا مانده است

و خبر از کوچیدنت می دهد

چه شب هایی که کورسو ، کورسو در تاریکی

با راهنمایی ستاره ها سراغ تو را از مرغان یاحق می گیرم

و آنها جاده ای به رنگ نسیم را نشان می دهند

که تنها نقوشی از قدم های تو برایش به یادگار مانده است

و شکوه می کند که سالهاست دیگر قدم مرحمتت را

بر چشمان منتظر او هم نمی گذاری

سحر گاهان قطره های باران که از عهد عتیق

تلألو خود را وامدار تو هستند گلایه می کردند:

که روزگاریست ابر رحمتت را از آن ها هم دریغ می کنی

مرغ هایی که به یُمن یک نگاه زیتونی تو

به مرغ عشق ملقب شدند

هنوز هم غروب های آدینه سرود انتظار را برای تو می سرایند

به امید آنکه رسم عاشقی به جا آوری

و به دل های سوخته ی آنها نوری بیفشانی

سال هاست اهالی جمعه برای شکفتن گل وجودت ندبه می کنند

اما من از واعظان شهر شنیده ام :

برای آمدن تو انتظار کافی نیست . . .

اشک و سوز و دلی داغدار کافی نیست

مهدی جان !

کوچه های دیار ما چند صباحی است شکایت می کنند

که سایه ی شما سنگین شده است

ولی از شما چه پنهان من پی برده ام

به کوچه های مدینه حسودی می کنند

گویا از خورشید شنیده اند

در روزگاری نه چندان دور کوچه ی بنی هاشم گذرگاه محمد و علی

و فاطمه و حسن و حسین  (صلوات الله علیهم) بوده

از این رو بر خود مباهات می کند

و تا ابد به همتایان خود فخر می فروشد

مدت هاست که میوه های کال حوصله ی رسیدن ندارند

و غنچه ها نیز بهانه ای برای شکفتن خود نمی یابند

ابرها نیز جز به اندازه ی ضرورت بر ما زمینیان نمی بارند

درست از آن روزی که پرستو های مهاجر از کرانه های دور

نشانی تو را برای تاک ها نمی آورند

دیگر غوره ها هم عجله ای برای رسیدن نمی کنند !

یابن الزهراء !

نمی دانم در کجای عالم سُکنی گزیده ای

که پروانه های سبکبال هم

خبری از تو برای تمشک های وحشی نمی آورند

اما خوب می دانم وجود مبارکت مجرای فیض است

و رحمت واسعه ی الهی از طریق تو بر ما نازل می شود

یقین دارم هنگامی که با قامت سرو گونه ات به نماز می ایستی

و قنوت عشق برمی داری

برای تک تک ما از درگه حق استغاثه ی رحمت و برکت میکنی

ولی آخر برای دلتنگی هایم

تا کدامین روز از سال های شمسی و قمری

بهانه و دلیل بتراشم

و بر شعله های اشتیاقم شبنم آرامش بپاشم . . .



 سيّد علي خان در كتاب شريف «الكلم الطيّب» مي‌گويد: اين دعاي ارزشمندي است از امام زمان(ع) براي كسي كه چيزي از او ضايع گشته يا حاجتي دارد؛ بنابراين شخصي كه خواسته يا مشكل مهمّي دارد، بايد اين دعا را بسيار بخواند:




بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمِ.
«أنْتَ اللهُ الَّذي لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ، مُبْـدِئُ الْخَلْقِ وَمُعيدُهُمْ وَأنْتَ اللهُ الَّذي لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ، مُدَبِّـرُ الْاُمُورِ، وَ بٰاعِثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ، وَ أنْتَ اللهُ الَّذي لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ الْقٰابِضُ الْبٰاسِطُ، وَ أنْتَ الله الَّذي لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ، وٰارِثُ الْأرْضِ وَمَنْ عَلَيْهٰا. أسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي إذٰا دُعيتَ بِهِ أجَبْتَ، وَإذٰا سُئِلْتَ بِهِ أعْطَيْتَ وَ أسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَيْتِهِ، وَ بِحَقِّهِمُ الَّذي أوْجَبْتَهُ عَليٰ نَفْسِكَ أنْ تُصَلِّيَ عَليٰ مُحَمَّدٍ وَ ٰالِ مُحَمَّدٍ، وَ أنْ‌ تَقْضِيَ لي حٰاجَتي، السّاعَةَ السّاعَةَ، يٰا سَيِّدٰاهُ، يٰا مَوْلٰاهُ، يٰا غِيٰاثٰاهُ، أسْئَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ سَمَّيْتَهُ بِهِ نَفْسَكَ، وَاسْتَأْثَرْتَ بِهِ في عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ أنْ تُصَلِّيَ عَليٰ مُحَمَّدٍ وَ ٰالِ مُحَمَّدٍ، وَ أنْ تُعَجِّلَ خَلٰاصَنٰا مِنْ هٰذِهِ الشِّدَّةِ، يٰا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالْأبْصٰار، يٰا سَميعَ الدُّعٰآءِ،‌إنَّكَ عَليٰ كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ، بِرَحْمَتِكَ يٰا أرْحَمَ الرّاحِمين؛1

به نام خداوند بخشندة مهربان
تو آن خدايي هستي كه جز تو معبودي نيست؛ آغازگر و بازگردانندة آفريدگان هستي و تويي آن خدايي كه جز تو معبودي نيست؛ تدبير كنندة كارها هستي و هر كه را در قبرهاست، برمي‌انگيزي؛ تو همان خداي يكتايي هستي كه جز تو معبودي نيست؛ تنگ گيرنده و گسترانندة هستي و تو آن، خدايي هستي كه جز تو معبودي نيست و وارث زمين و ساكنان آن هستي. از تو درخواست مي‌كنم به واسطة نامت كه هرگاه بدان خوانده شدي، پاسخ دادي و هرگاه بدان وسيله از تو درخواست شده، عطا كردي و به حقّ محمّد و اهل بيت او و به واسطة حقّي كه براي ايشان بر خود واجب ساخته‌اي. از تو درخواست مي‌كنم تا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستي و حاجتم را برآورده سازي؛ همين ساعت، همين ساعت اي آقاي من؛ اي مولاي من؛ اي فريادرس من؛ از تو مي‌خواهم به واسطة تمامي نام‌هايي كه خويشتن را بدان ناميده‌اي و آن را در دانش پنهانيت نزد خود نگه داشته‌اي؛ كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستي و در رهايي ما از اين گرفتاري و سختي شتاب كني. اي دگرگون‌كنندة دل‌ها و چشم‌ها؛ اي شنواي دعا؛ به راستي كه تو بر هر چيزي توانا هستي؛ به واسطة رحمتت اي مهربان‌ترين مهربانان».
 

ماهنامه موعود شماره 120
 
پي‌نوشت:
1. الكلم الطيّب، ص 14.
 



پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 19:44 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

 

 



پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 19:37 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

هر چه گشتم بهتر از تـو، دلبری پیدا نشد

                                         دل ربایی، سروری، تاج سری پیدا نشد

تا به بزم قُـرب ربّ العالمین، نایل شوم

                                         از ره عشق تـو، راهِ بهتـری پیـدا نشد

همچنان دست توانای تـو، در هر مشکلـی

                                         پنجه ی مشکل گشای دیگری، پیدا نشد

سوی تو هر کس که آمد، دست خالی برنگشت

                                              بهتر از بـاب عنایاتت، دری پیـدا نشد

از بـرای پـر کشیـدن، جانب کوی وصال

                                                بهتر از این  بال و پر، بال و پری پیدا نشد

 

 

مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی، درکتاب ارزشمند مفاتیح الجنان، به نقل از صاحب نجم الثّاقب می فرمایند:

مرحوم سیّد تقی صالح بن سیّد احمد بن سیّد بن سیّد هاشم بن سیّد حسن موسوی رشتی، از اهل رشت، به قصد عزیمت به مکّه، ابتدا به نجف اشرف مشرّف شد و...

ایـشان  اراده ی مکّـه کـرد، در بیـن راه چند نفر به کاروان ملحـق می شوند.

 در یکی از منازل، یکی از کاروانیان می گوید:

 زودتر برویم، چون مسیر خطرناک و ترسناکی در پیش داریم.

 برف شدیدی می بارید و رفقا سر خود را پوشانیده بودند و تند رفتند و من عقب ماندم.

 از اسب پیاده شدم و خیلی ترسیده بودم و مخارج راه من هم (به غیر از 600 تومان) نزد دوستانم بود.

 با خود گفتم: تا صبح همین جا می مانم تا فردا با چند نفر دیگر این مسیر را بروم.

 ناگهان باغی را دیدم که باغبانی کنار درب آن، بیلی در دست داشت و به درختان می زد که برف آن ها بریزد. جلو آمد و به من گفت: مسیر را گم کرده ای؟

 گفتم: آری!

 فرمود: نافله بخوان.

 و من مشغول نافله شدم.

 بعد از مدّتی آمد و فرمود: نرفتی؟

 عرض کردم: والله راه را نمی دانم.

 فرمود: جامعه بخوان.

 و من جامعه را که قبلاً حفظ نبودم، به طور کامل از حفظ خواندم.

 بعد از مدّتی آمد و پرسید: نرفتی؟

 عرض کردم: نه و بی اختیار گریه کردم و گفتم: راه را بلد نیستم.

 بعد فرمود: عاشورا  بخوان.

 و من با این که حفظ نبودم، تمام زیارت عاشورا و هم چنین دعای علقمه که بعد از زیارت عاشورا خوانده می شود را هم خواندم.

 باز آمد و فرمود: نرفتی؟!

 عرض کردم: نه!

 فرمود: تو را به قافله می رسانم.

 و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت.

 اسب من حرکت نمی کرد، تا این که عنان اسب را گرفت و اسب تمکین کرد.

 در بین راه فرمود:

 شما چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله.

 چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.

 چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.

 و در چند لحظه خودم را کنار رفقایم که در کنار نهر آبی جهت وضو گرفتن پیاده شده بودند، دیدم.

 ناگهان با خودم گفتم: این چه کسی بود که به زبان فارسـی با مـن حرف می زد؟ (این قدر دل نشین) و با چه سرعتی من را به رفقایم رسانید.

 با خود گفتم: نکند آن، آقا و مولای عزیزم (قطب عالم امکان، مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشّریف) باشد؟!

 برگشتم، ولی هرچه نگاه کردم اثری ندیدم...

 

عمري است كه مهمان سر خوان  تو هستم        خوردم نمكـت، ليك نمكدان بشكستم

ترسـم كه اجـل آيد و روي  تـو  نبينم                  چـون روي تو باشد همـه مكتـب و دينم

غـيـر گنهـم هـيـچ  نـدارم و  نـدانـم                   جز بـار گنه، بـر سر راهت چه گذارم؟

با اين همه خواري و بدي، عاشقت هستم          بنما كرم اي سرور من، گير تو هستم

غافل ز غمت هستم و در جهل و ضلالت             اي مهـدي زهـرا بنمايـم تـو هدايت

 



پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 19:35 ::  نويسنده : احمدسلیمانی فر

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

                             حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

 



درباره وبلاگ

باسلام خدمت تمامی دوستان عزیز بعضی از دوستان سوال کردند که آیا من طلبه یا مداح هستم که من لازم دونستم خودموبرا دوستان معرفی کنم. اینجانب احمدسلیمانی فر ازسال 1378 مداحی اهل البیت راشروع کرده ودرکسوت نوکری اهل البیت (ع) درحال خدمت میباشم دوستانی که قصدبرقراری ارتباط بابنده رودارندمیتوانندبااین سامانه بامن درارتباط باشندوبرای من پیامک بزنندتادراسرع وقت جوابشان رابدهم شماره سامانه پیامک این حقیر 10000202203330
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان انتظارفرج و آدرس entezarefaraj.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان