خواستيم اميرالمؤمنين را از زبان دوستان بگوييم. گفتيم شايد بگويند...
خواستيم او را از زبان دشمنانش وصف كنيم، ديديم بارها اعتراف كردهاند.
خواستيم على(ع) را از نگاه ديگران بگوييم.
على(ع) را نمىتوان در اين آينه هاى كوچك ديد. شايد آينه ها را كه كنار هم بگذاريم گوشهاى از بزرگى على(ع) را بنماياند.
1- پيامبر اكرم(ص) فرموده است: «اى على؛ جز خدا و من، كس ديگر تو را نشناخت».
2- عايشه گويد: «پدرم، ابوبكر را ديدم كه بسيار به چهره على بن ابي طالب(ع) نگاه مىكند. گفتم: «اى پدر! چرا تو زياد به چهره على نگاه مىكنى؟» گفت: «دخترم! از رسول خدا شنيدم كه مىفرمود: نظر كردن به چهره على عبادت است».
3- عمر از رسول خدا روايت كرد كه: «اگر مردم بر دوستى على بن ابىطالب(ع) اتفاق و اجتماع مىكردند، خدا آتش را خلق نمىكرد».
4- معاويه ابن ابىسفيان با آن همه دشمنى آشكار با آن حضرت، بيان داشته: «علم و فقاهت با مرگ على(ع) از ميان رفت».
5- جرج جرداق(1) : «اى جهان! چه مىشد اگر هر چه قدرت و قوه دارى به كار مىبردى و در هر زمان عليى با آن عقلش، با آن قلبش، با آن زبانش و با آن ذوالفقارش، به عالم مىبخشيدى؟!»
6- جبران خليل جبران(2): «عرب، حقيقت مقام و قدرش [على(ع)] را نشناخت؛ تا آن كه از همسايگان عرب مردمى از پارس به پا خاستند و فرق ميان گوهر و سنگريزه را شناختند».
پىنوشت:
1- نويسنده مسيحى لبنانى؛ مؤلف كتاب «امام على(ع)، صداى عدالت انسانى».
2- نويسنده و شاعر شهير لبنانى